پرداختن به مبحث مناقب و فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام از این رو اهمیت دارد که آدمی را به پیروی و اطاعت از چنین شخصیت والا و ممتازی برمی انگیزاند، چرا که هر فطرت پاکی خواهان فضیلت و دوستدار حقیقت است. کسی را که دارای فضیلت و کمال باشد، بر هر کس دیگری که از فضیلت تهی است، ترجیح می دهد. اگر فردی را همواره بر مدار حق ببیند و حق را نیز بر مدار او بیابد، سر به آستانش می ساید و دل و دین به او می سپارد و پیروی او را بر می گزیند تا رنگی و نشانی از او گیرد. خداوند در قرآن می فرماید:
... أفَمَنْ یهْدی اِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ اَنْ یتَّبَعَ اَمَّنْ لایهِدّی اِلا اَنْ یهْدی فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُموُنَ.
آیا آن کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوارتر است پیروی شود، یا آنکه خود راه یافته نیست و راه را نمی یابد مگر آنکه راهنمایی و هدایت گردد؟ پس شما را چه می شود؟ (که حقیقتی به این روشنی را در نمی یابید)، چگونه داوری می کنید؟
مسلماً فردی که راه یافته و هدایت شده است، برای پیروی و اطاعت سزاوارتر و شایسته تر از کسی است که بهره ای از کمال ندارد و خود نیازمند هدایت و راهنمایی است.
ایه لیلة المبیت
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤوُفٌ بِالْعِبادِ.
و از میان مردم، کسانی هستند که جانشان را به خاطر خشنودی خدا عرضه می کنند و خداوند نسبت به اینگونه بندگان بسیار مهربان است.
بقره / 207
کافران قریش پس از ناامیدی از تغییر رویه پیامبردردعوت به اسلام، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنها این بود که گروهی از مردان قبایل مختلف قریش به خانه پیامبر یورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگیر کرده و با ضربات نیزه و شمشیر تکّه تکّه اش کنند.
حضرت جبرئیل فرشته وحی، پیامبر را از تصمیم
ناجوانمردانه و وحشیانه کافران آگاه کرد و از سوی
خداوند دستور آورد که همان شب از مکه خارج شود و برای
فریب کافران،
علی علیه السلام را در بستر خود بخواباند.
پیامبر، موضوع را با علی علیه السلام در میان گذاشت و از او خواست که در بستر بخوابد، تا کافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسبی، دور از دسترس کافران مخفی شود و سپس به یثرب برود.
علی علیه السلام با کمال خرسندی پذیرفت که جانش را سپر بلا سازد تا آسیبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله نرسد. علی آن شب را در بستر خوابید و همانطور که پیامبر فرموده بود، کافران پنداشتند، این پیامبر است که خوابیده است. امّا نخواستند در تاریکی شب به خانه هجوم آورند، چون ممکن بود به اشتباه افراد دیگری را در تاریکی بکشند. برای همین تا سپیده دم خانه را زیر نظر گرفتند. هنگامی که هوا کمی روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشیرهای آخته بر بستر یورش آوردند، در حالی که یقین داشتند پیامبر کشته خواهد شد. امّا همین که به بستر نزدیک شدند با کمال حیرت و حسرت دیدند این علی است که در بستر پیامبر آرمیده است!
به پاس این جانبازی و فداکاری، خداوند ایه ای نازل فرمود و در آن از این حادثه شورانگیز یاد کرد تا این ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاریخ به لَیلَةُ الْمَبیت معروف شده است، یعنی شبی که حضرت علی در بستر پیامبر خوابید. این حماسه مقدس را فخر رازی در تفسیر خود(4) چنین نقل کرده است:
نَزَِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میکائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِکَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِکَ الْمَلائِکَةَ.
این ایه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی که پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مکائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در می داد: آفرین بر تو ای پسر ابو طالب، اینک خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداکاری تو- مباهات می کند.
یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزآءً وَ لاشُکُوراً.
آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شرّ آن همه اهل محشر را فرا گیرد، می ترسند. و برای دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر، طعام می دهند.(5) (و گویند) ما بخاطر خدا به شما غـذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و هیچگونه سپاسی نمی طلبیم.
انسان / 9
ماجرا از آنجا آغاز شد که روزی حسن و حسین نور چشمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مریض شدند. خانواده علی هم به سفارش پیامبر برای شفای فرزندان بیمار خود نذر کردند سه روز روزه بگیرند. پس از آنکه آنها شفا یافتند، اقدام به روزه گرفتن نمودند، حتی حسنین هم به بزرگترها پیوستند و به پیروی از پدر و مادر خویش روزه گرفتند. حضرت علی علیه السلام برای افطار مقداری جو تهیه کرد و فاطمه علیها السلام با قسمتی از آن برای افطار روز اوّل چند قرص نان تهیه کرد. امّا همان شب هنگام افطار، فقیری در خانه آنان را کوبید و گفت:
«ای اهل بیت محمد، من مسلمانی هستم بیچاره و مسکین، از آنچه خودمی خورید به من بدهید ومرا اطعام نمایید. خدا شما را از طعام های بهشتی اطعام کند.»
حضرت علی علیه السلام غذای خود را به آن فقیر داد. به پیروی از آن حضرت، اهل خانه هم هر یک سهم خویش را به فقیر دادند و با آب افطار کردند.
روز دوم فاطمه علیها السلام بخش دیگر از جو را آرد کرد و با آن نان پخت. حضرت علی نماز مغرب را با پیامبر خواند و به منزل آمد تا افطار کند. فاطمه نان های پخته شده راهمراه با آب و اندکی نمک زبر، در برابر روزه داران نهاد. و چون نزدیک شدند تا تناول نمایند، صدایی از پشت در به گوش رسید که:
«سلام بر شما ای اهل بیت محمد، من یتیمی مسلمان هستم.
پدرم روز نبرد احد در رکاب رسول خدا شهید
شده است. اکنون گرسنه ام. مرا طعام دهید، خداوند
شما را از طعام های بهشتی نصیب گرداند.»
لقمه ها به سفره بازگشت. و باز هر چه در سفره داشتند به آن یتیم درمانده دادند و خود گرسنه خوابیدند، در حالیکه جز آب چیزی نچشیدند.
برای شب سوم، حضرت فاطمه با آخرین قسمت جو نیز چند قرص نان تهیه کرد. این بار نیز هنگام افطار، اسیری گرسنه درِ خانه را کوبید و از آن خانواده کَرم، غـذا خواست. آن شب هم آنان با آب افطار کردند و آنچه خود بدان نیاز داشتند، برای خشنودی خدا، ایثار نمودند.
گرسنگی بیش از حد آنان را به رنج افکنده بود. نور چشمان پیامبر از شدت گرسنگی برخود می لرزیدند. ضعف و ناتوانی وجود آنها را فرا گرفته بود. رسول خدا صلی الله علیه وآله چون این منظره را دید و از ماجرا آگاه شد، بر حال آنها رقت نمود و گریست. سپس دست به دعا بلند کرد و عرضه داشت:
«بار خدایا اینها خاندان منند که از گرسنگی به خطر افتاده اند، پروردگارا بر ایشان رحم فرما و اینان را بیامرز، خدایا ایشان را حفظ نما و فراموششان مکن.»
آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت:
«ای محمد، خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: دعای تو را درباره آنها مستجاب کردم و آنها را سپاس می گویم و از آنان خشنود هستم.»
سپس ارمغان تازه خویش را بر پیامبر خواند که همان ایات سوره انسان است.(6)
در ایات مزبور به این ماجرای خدا پسندانه و انسان دوستانه اشاره شده است. پس از آن جبرئیل طبقی از غذاهای لذیذ و مطبوع بهشتی برای ایشان آورد و آنان را اطعام نمود.
ابن عباس می گوید:
نَزَِلتْ هذه الایه فی علی بن ابیطالب و فاطمةَ بنت رسول الله.(7)
این ایه (وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ...) در شأن حضرت علی بن ابیطالب و فاطمه دختر رسول خدا نازل شده است.
گفتنی است ایثار، زمانی محقق می شود که فرد در عین احتیاج و نیاز شخصی، از نیاز خود چشم پوشد، و میل وخواسته دیگری را بر میل و خواسته خود ترجیح دهد، و نیاز او را بر آورد، هرچند برای خودش ضرر و زیان مادی همراه داشته باشد. مانند ماجرای آن هفت نفری که در روز نبرد احد از شدت جراحت و خونریزی تشنه شده بودند، برای رفع عطش آنها آبی آوردند، که تنها برای یک نفر کافی بود. اولی گفت: به فلانی بده که از من تشنه تر است. ودومی گفت: به آن دیگری برسانید که او از من تشنه تر است تا هفت نفر، سر انجام همگی شهید شدند در حالیکه هیچیک از آنها جرعه ای هم نیاشامید. بدین ترتیب روشن می شود، آن کسانی که ماجرای ایثار خانواده علی و نزول ایات مربوط به آن را غیر واقعی و بدور از عقل! می پندارند، حقیقت معنای ایثار را نفهمیده اند. آنها می گویند: مگر می شود انسان عاقلی، درست پس از بیماری فرزندان، این مقدار به خود وخانواده اش سخت بگیرد، تا جایی که نزدیک باشد از شدت گرسنگی از پای درایند؟! آری، می شود. به یقین آنها که حقیقت ایثار را فهمیده اند، این ماجرا را هم تصدیق می کنند. همانطور که علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان پیرو مکتب خلفا نیز تصدیق نمودند و آن را نقل کردند. نکته دیگر اینکه، شرکت فرزندان در ادای نذر والدین و نیز ایثار هر یک، کاملا به انتخاب خود آنها بوده است. از این رو سخت گیری والدین به حساب نمی اید.
یا ایها الَّذینَ آمَنوا اِذا ناجَیتُمُ الرَّسوُلَ فَقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ.
ای آنانکه ایمان آوردید، زمانی که با رسول خدا نجوا می کنید و راز می گویید، پیشتر از آن، صدقه بپردازید، که این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است. پس اگر (چیزی برای صدقه) نیافتید. مسلماً خداوند آمرزنده مهربان است.
مجادله / 12
وقتی پیامبر در جمع مسلمانان حاضر می شد، همه
می
خواستند مسائل شخصی خود را با پیامبر در میان بگذارند
و با آن حضرت گفتگوی سرّی داشته باشند.
در این میان دنیا طلبان و منافقان گوی سبقت را از دیگران می ربودند. تا با این روش به پیامبر نزدیک تر شوند، و به گونه ای وانمود کنند که، ما با پیامبر سر و سرّی داریم و مورد توجه و عنایت ایشان هستیم، و آنگاه در فرصت مقتضی از این نمایش به نفع خویش بهره ببرند.
زیاده روی در پرسش های خصوصی و رازگویی با پیامبر آن حضرت را آزرده خاطر ساخته بود. بویژه آنکه در این امر طبقات پایین تر مردم و یا آنها که از شدت محبت می خواستند رعایت حال آن بزرگوار را کنند و مزاحمتی برای ایشان فراهم نسازند، سهم کمتری داشتند. تا آنکه فرمانی از جانب خداوند رسید. فرمانی در نوع خود بی نظیر! فرمانی که با آن میزان ارادت و ایمان افراد سنجیده می شد، که به راستی هم چنین شد. و باری دیگر منافقان و سست ایمانان، میدان عمل باختند و چهره واقعی خود را نشان دادند.
فرمان الهی چنین بود:
هر کس قصد دارد با پیامبر گفتگوی سرّی داشته باشد، باید ابتدا صدقه بپردازد، آنگاه به رازگویی بنشیند. امّا آنکه تهی دست است از این کار معاف خواهد بود و گناهی بر او نیست.
این
فرمان، هم به نفع فقرا و مستمندان بود و هم کسانی را
که ادّعای ایمان داشتند و بر گرد پیامبر جمع شده بودند
امتحان
می کرد. ایا خواهان دنیا هستند؟ یا آنکه
دوستدار واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله ،کدامیک را
برمی گزینند؟
آنها که دلی پاک و ایمانی خالص دارند، در هر شرایطی پیامبر را برمی گزینند، و آخرت را بر دنیا ترجیح می دهند. وه که چه امتحان زیبایی!
همان کسانی که تا چندی قبل در رازگویی با پیامبر از یکدیگر سبقت می گرفتند، اکنون خبری از آنان نیست. راستی کجا رفتند و به چه روی آوردند؟ چرا از گرد پیامبر پراکنده شدند؟! ایا واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله را رها ساختند و به درهم و دینار دنیا دل بستند؟! آری، حتی به کمترین مقدار تصدّق هم تن در ندادند، مثلاً به اندازه یک دانه خرمای خشکیده و یا حتی کمتر از آن!
آنها هم که ماندند یا از تهی دستان بودند که معاف شده بودند و یا از نافرمانان و گنهکاران، چرا که در عین توانمندی و دارندگی، نجوا می کردند بی آنکه از قبل صدقه ای داده باشند.
پس در میان مسلمانان، ایا فرمانبری پیدا نشد که به این فرمان، جامه عمل پوشانده باشد؟
ایا کسی نبود که نجوای با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را با صدقه ای خریداری کرده باشد؟
چرا، تو گویی یک نفر بود. آری یک نفر و تنها یک نفر! در میان آن جماعت، تنها امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که این فرمان را پذیرفت و بدان جامه عمل پوشانید.
حال از زبان خود ایشان بشنویم:
در قرآن ایه ای(8) وجود دارد که کسی قبل از من به آن عمل نکرده است و پس از من نیز کسی بدان عمل نمی کند. موجودی من یک دینار بود، آن را به ده درهم تبدیل نمودم. پس هر گاه می خواستم خدمت پیامبر بروم و با ایشان نجوا کنم، یک درهم از آن را صدقه می دادم. این کار را تا ده بار تکرار نمودم، تا اینکه فرمان دیگری از جانب خدا آمد و این حکم را نسخ نمود. و بدینسان کس دیگری جز من به آن ایه جامه عمل نپوشانید.(9)
ایه ای که با نزول آن، حکم ایه نجوی «مَنسوخ» گردید این است:
ءَاَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّموُا بَینَ یدَی
نَجْویکُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ
لَمْ تَفْعَلوُا وَ تابَ اللّهُ عَلَیکُمْ
فَاَقیمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا
اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبیر بِما
تَعْمَلُونَ.(10)
ایا (از تنگدستی) ترسیدید که پیش از هر بار نجوا صدقه بپردازید؟ حال که از عمل بدانچه مکلّف شدید سرباز زدید و صدقه نمی دهید و خدا هم از این نافرمانی شما در گذشت، پس در امتثال سایر تکالیفش بکوشید: نماز بر پا دارید و زکات اموال خود را بپردازید و فرمان خدا و رسولش را گردن نهید. و این در حالی است که خدا بدانچه انجام می دهید آگاه است.
این ایه را «ناسخ» ایه نجوی گویند. چون حکم ایه نجوی را منسوخ نمود. حکم «منسوخ» تنها در محدوده زمانی خاصی قابل اجرا است، و با آمدن حکم جدید(ناسخ) مهلت اجرا و انجام آن به سر می رسد.
اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ.
همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهترین مردمانند.
بینه / 7
جابر بن عبد الله انصاری از یاران خوب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او نقل می کند:
روزی در حضور پیامبر نشسته بودیم. ناگاه پیامبر از دور علی علیه السلام را دید که به سوی او می اید. پس فرمود:
وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ.
سوگند به خداوندی که جان من در دست اوست، این علی و پیروان او براستی که روز قیامت از رستگارانند.
وقتی پیامبر این جمله را فرمود آنگاه ایه خیر البرّیة بر ایشان نازل شد.
از آن پس، هر گاه اصحاب پیامبر، علی علیه السلام را می دیدند که می اید، به یکدیگر می گفتند: این بهترین مردم است که می اید. ابن عباس هم نقل می کند که چون این ایه نازل گردید، پیامبر به علی علیه السلام فرمود:
هُوَ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ یوْمَ الْقِیامَةِ راضینَ مَرْضِیین.
این بهترین مردم، تو و پیروان تواند که روز قیامت هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خرسند هستند.
علی علیه السلام خود نیز می گوید:
پیامبر به من فرمود:
«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ»؛ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ وَ مَوْعِدی وَ مَوْعِدُکُمْ الْحَوْضَ اِذا اجتمعتْ الاُمَمُ لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرَّ الْمُحَجَّلینَ.
یا علی، ایا سخن خدا را نشنیده ای که فرمود: همانا مؤمنان نیکوکار بهترین مردمانند؟ تو و پیروان تو اینچنین هستند و وعده من و شما (تو و پیروانت) روز قیامت در کنار حوض کوثر خواهد بود. آنگاه که امتها برای حساب حاضر می شوند، شما با چهره های نورانی خوانده می شوید.(11)
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ
ایات - خلقت و هستی - را برای شما موجب یاد آوری قرار
دادیم و این ایات را گوشهای شنوا و فراگیر به خوبی در
بر می گیرند و به خاطر
می سپارند.
الحاقه / 12
کجاست آن ظرف فراگیری که تمامی ایات خلقت را در برگیرد و آنها را درخود جای دهد؟
خداوند چگونه می خواهد قرآن را که از بزرگترین ایات خلقت است، حفظ کند و آن را ماندگار و جاویدان قرار دهد؟(12)
کیست که بتواند این میراث گرانبهای نبوی را به درستی دریافت کند و به خوبی از آن حفاظت نماید و مشعل فروزان هدایت را همچنان پر فروغ نگاه دارد؟
کدامین گوش، پذیرنده همه علوم و اسرار پیامبری است؟ کدامین گوش، آهنگ دلنشین وحی را نیز به روشنی می فهمد و از خاطر نمی برد؟
اینها پرسشهایی است که پاسخ آنها را باید در قرآن کریم و کلام پیامبر که مبین آنست، جستجو کرد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود:
یا علی، إِنّ اللّهَ اَمَرنی اَنْ اُدنیکَ وَ لا اُقصیکَ و اَنْ اُعَلِّمَکَ و اَنْ تَعِی وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ أَن تَعِی.
ای علی، خدا به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک گردانم و از تو دوری نجویم و مرا فرمود است که ایات قرآن را به تو بیاموزم و تو هم آنها را به خاطر بسپاری. و این شایستگی و لیاقت را خدا قرار داده که آنچه را به تو آموزش می دهم به یاد بسپاری.
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به این مرتبت و منزلت مفتخر ساخت این ایه نازل شد:
وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ.(13)
و پیامبر دوباره فرمود:
سألتُ رَبّی اَنْ یجعَلَها - اُذُنٌ واعیةٌ - لِعَلی
از خدای خویش خواستم آن گوشهای فراگیر را گوشهای علی قراردهد.
و نیز به حضرت علی علیه السلام فرمود:
فَأَنتَ اُذُنٌ واعیةٌ لِعلْمِی(14)
این تو هستی که گوش فراگیر علم من هستی.
از پس این بیان جاودانه و نورانی بود که خداوند، چنان لطف و عنایتی به علی علیه السلام فرمود که آن حضرت خود فرمود:
ماسَمِعتُ مِن رسولِ اللّه شَیئاً فنَسیتُهُ(15)
چیزی را از پیامبر نشنیدم که آن را فراموش کرده باشم.
وَ یقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لآ اُنْزِلَ عَلَیهِ ایةٌ مِنْ رَبِّهِ، اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قومٍ هادٍ.
کافران می گویند چرا نشانه ای آشکار - که به چشم سر ببینیم - بر او فرود نمی اید؟ (ای پیامبر به آنان بگو): که من فقط بیم دهنده هستم و هر گروهی، هدایت کننده ای دارد.
رعد / 7
کافران برای آنکه پیامبر را تکذیب کنند، به بهانه های گوناگون می کوشیدند دعوت او را به خداشناسی بی ثمر سازند. از جمله آنکه تقاضاهای عجیب و غریبی از پیامبر می کردند. مثلاً انتظار داشتند فرشته ای از آسمان فرود اید و نامه ای آسمانی به پیامبر دهد، به طوری که آنان با چشمهای ناپاک خود حقایق آن را ببینند و بخوانند، و بارها از اینگونه خواسته ها ابراز کرده بودند. امّا خداوند در ایاتی چند، این تقاضاهای فریبکارانه را ردّ کرد و به پیامبر فرمود:
تو فقط باید به آنان تذکّر دهی و ایشان را از آخرت بیم دهی و وظیفه ای بیش از این در قبال خواسته های آنان نداری. پس از تو هم، هر قوم و گروهی برای خود راهنما و هدایتگری دارد و راه تو را ادامه می دهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز برای آنکه راهنما و هدایتگرِ پس از خود را هم معرفی کرده باشد، درگفتاری می فرماید:
مَنْ یریدُ اَنْ یحْیی حَیاتی و یمُوتَ مَوْتی و
یسْکُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتی وَ عَدَنی رَبّی
فَلْیتَوَلَّ علی بن ابیطالب فَاِنَّهُ
لَنْ یخْرِجَکُمْ مِنْ هُدی و لَنْ یدْخِلَکُمْ فی
ضَلالَةٍ.(16)
هر کس که می خواهد آنگونه که من زندگی کردم زندگی کند و آنگونه که من می میرم، بمیرد، و در بهشت برینی که خدای من آن را وعده داده است، جای گزیند، باید ولایت علی را بپذیرد. چرا که او هرگز شما را از راه هدایت برون نمی برد و به گمراهی وارد نمی سازد.
و از این رو است که علی علیه السلام فرمود:
رَسُول اللّه الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهادی.(17)
پیامبر همان بیم دهنده است و من هدایت کننده.
زیرا او دیده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی دست بر سینه خود گذارد و فرمود:
أنا المُنذِر یعنی من بیم دهنده هستم آنگاه دست بر شانه علی نهاد و فرمود:
اَنتَ الهادی یا عَلی، بِکَ یهتَدی المُهَتدونَ مِن بَعدی.(18)
ای علی تویی راهنمای امّت، و به تو راه یافتگانِ پس از من هدایت می یابند.
اِنَّما وَلیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُون. وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.
سر پرست و ولی شما فقط خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که، نماز بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند. و هرکس سر پرستی و ولایت خدا و رسول او و این مؤمنان را بپذیرد - البته از حزب خداست - و حزب خدا پیروز است.
مائده / 55-56
عبد الله بن سلام از دانشمندان یهودی بود که با تنی چند از دیگر یهودیان، مسلمان شده بود. یک روز او و یارانش نزدیک نماز ظهر به حضور پیامبر رسیدند و با آن حضرت به گفتگو نشستند. آنها به پیامبر گفتند:
فاصله خانه های ما از مدینه دور است، و ما در میان یهودیان، بی سرپرست و بی پناهیم. آنها از اینکه ما مسلمان شده ایم و شما را تصدیق کرده ایم، ناراحت هستند و با ما دشمنی می ورزند، و سوگند یاد کرده اند که با ما قطع رابطه کنند. اکنون به وجود شما پشتگرمیم، و به زیارت شما دلخوشیم. اما نمی دانیم پس از شما چه کنیم؟ حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام در زمان حیاتش، یوشع بن نون را به عنوان جانشین خویش معرفی کرد، تا مردم بدانند پس از او به چه کسی مراجعه کنند و به وجود چه فردی دلگرم باشند. اکنون شما چه کسی را به عنوان جانشین پس از خود معرفی می فرمایید؟ در این هنگام، امین وحی بر پیامبر فرود آمد وعرض کرد:
سرپرست و ولی شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند.
این پاسخ برای عبد الله و همراهان او واضح و روشن نبود. چه کسانی بر پا دارنده نمازند؟ چه کسانی در حال رکوع زکات هم می پردازند، تا ولی و سرپرست ما پس از پیامبر باشند؟ اینجاست که پیامبر باید مصداق روشنی را از این کلام بیان فرماید. از طرفی وقت ادای فریضه ظهر فرا رسیده بود.پیامبر از جا برخاست و همراه با عبدالله و یارانش به سمت مسجد آمدند.
از آن سو در مسجد هم حادثه مهمّی رخ داده بود. حضرت علی علیه السلام پیش از شروع نماز ظهر، مشغول خواندن نماز نافله بود، که فقیری به مسجد آمد، و از کسانی که در مسجد بودند تقاضای کمک کرد. هیچکس حاجت او را برآورده نساخت. ناگاه متوجه شد فردی در حال رکوعِ نماز با دست اشاره می کند. شتابان به سوی او رفت و تقاضای خود را تکرار کرد. علی علیه السلام در همان حال رکوع، انگشتری خود را که هزار دینار ارزش داشت، از انگشت خویش بیرون آورد و به آن مرد فقیر بخشید. آن انگشتر را پیش تر، نجاشی پادشاه حبشه به پیامبر هدیه داده بود و پیامبر هم آن را به علی علیه السلام بخشیده بود. وقتی پیامبر و همراهانش به مسجد رسیدند مرد فقیر را دیدند که با خوشحالی بسیار در حال خروج از مسجد است.
پیامبر از او پرسید: ایا کسی چیزی به تو بخشیده است؟
مرد فقیر عرض کرد: آری یا رسول الله آن مرد که در حال نماز است این انگشتر را به من بخشید.
آنگاه پیامبر ایه ای را که لحظاتی پیش بر او نازل شده بود، و از این حادثه خبر می داد، بر عبدالله بن سلام و همه مسلمانانی که در مسجد حاضر بودند، تلاوت فرمود.
و سپس افزود: «علی بن ابیطالب وَلیکُمْ بعدی» یعنی پس از من علی بن ابیطالب ولی شماست.
پس از آن عبد الله و همراهانش که مطلوب خود را یافته بودند، به ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام شهادت دادند. آنگاه امین وحی بار دیگر بر پیامبر نازل گشت و بشارتی برای مؤمنان به ارمغان آورد که:
وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّه هُمُ الْغالِبُونَ.
دانشمندان پیرو مکتب خلفا ضمن اشاره به ماجرای
عبد الله بن سلام در کتب معتبر خود(19)،
نقل دیگری از ابوذر، صحابی رسول خدا نیز آورده اند. او
نیز پس از بیان داستان انگشتری،
می گوید: پیامبر دست به دعا برداشت و عرض کرد:
خداوندا ، برادرم موسی علیه السلام از تو اینچنین درخواست نمود که:
«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدری، وَ یسِّر لی أمْری، وَ احْلُلْ عُقْدهً مِنْ لِسانی یفْقَهوُا قَوْلی، وَاجْعَل لی وَزیراً مِن أَهلی، هارُونَ أَخی، أُشْددْ بِهِ أزری، وَ أَشْرِکْهُ فی أَمری»
پروردگارا، سینه ام بگشای، و کارم را آسان گردان، و گره از زبانم باز کن تا سخنم را دریابند، و برای من وزیری از خاندانم تعیین فرما، هارون برادرم را برای این کار قرار ده، تا پشتم به او گرم و استوار باشد، ودر کارم وی را شریک گردان. آنگاه به او وحی کردی که ما بازوانت را به برادرت نیرومند می سازیم و برایتان قدرتی قرار می دهیم تا با شما برابری نکنند. پروردگارا اینک من محمد پیامبر تو و حبیب تو هستم. تو نیز سینه ام را بگشای و کارم را آسان گردان و «علی» از خاندان مرا وزیر من قرار ده تا پشتم به او استوار گردد.
ابوذر می گوید: از پس این دعا بود که جبرئیل از سوی خداوند نازل شد و گفت:
ای محمد بخوان « إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...»(20)
از کلمه «انّما» به معنی فقط در ابتدای ایه چنین برداشت می شود که ولایت و سرپرستی منحصر است به خدا و رسول و مؤمنانی که در حال رکوع نماز، صدقه بپردازند. و البته هیچکس هم جز علی بن ابیطالب علیه السلام این ویژگی را پیدا نکرد. هر چند در ایه این مفهوم بالفظ جمع آمده است (الّذین آمنوا ...) امّا تنها یک نفر شایسته چنین نشان و مقامی گردید.(21)
همچنین کلمه «ولی» در ایه به معنی سرپرست است نه دوست و نه یاور، زیرا در غیر اینصورت با کلمه اّنما و حصر در ایه سازگاری نخواهد داشت. چه که دوستان و یاوران اهل ایمان منحصر به همین سه گـروه خواهند شد، و این در حالی است که اهل ایمان، دوستان و یاوران دیگری نیز دارند. مانند: ملائکه و یا مؤمنانی که دارای این نشانه هم نیستند و یا حتی افرادی غیر مسلمان همچون نجاشی که وی نیز مسیحی بود و مسلمانان را پناه داد. خداوند در سوره ممتحنه ایه 8، دوستی مسلمانان را با کافرانِ بی آزار، نهی نکرده است.(22)
از سوی دیگر حتی اگر فرض کنیم ایه ولایت، در میان ایاتی است که مربوط به هم هستند، این فرض نیز ثابت می کند که مراد از ولایت در این ایات هم با معنی سرپرست و اولی به تصرف بودن سازگاری بیشتری دارد. چرا که در ایه 51 می فرماید :
« ...هرکس ازشما که یهود ونصاری را ولی خود قراردهد ، ازآنها خواهد بود ... »
این بیان نشان می دهد که صرف دوستی نسبت به یهود و نصاری مورد نظر نیست، بلکه مطلب بالاتر از آن است. یعنی رابطه به گونه ای است که فرد را به جمع کافران ملحق می کند و از آنان محسوب می شود. مسلماٌ چیزی که باعث می شود فرد جزء گروه یهود و نصاری گردد، آن است که وی سرپرستی آنها را بپذیرد و آنان را در تصرف امورخویش نسبت به دیگران اولی و برتر بداند.
از همین رو شایسته است کلمه « ولی » را حتی در ایات قبل و بعد از ایه ولایت ( ایات 51 و 57 سوره مائده ) به معنای سر پرست در نظر گرفت.
نکته دیگر اینکه، برخی گمان کردند، کلمه «راکعون» در ایه به معنای «خاشعون» است. و ایه را اینگونه ترجمه می کنند که: ولی شما مؤمنانی هستند که با خضوع و خشوع، نماز بر پا می دارند و زکات می پردازند. درحقیقت با این معنا، دو ویژگی مؤمنان (اقامه نماز و پرداخت زکات با حال خضوع) دیگر اختصاص به فرد خاصی نخواهد داشت یعنی «ولی» از انحصار خارج می گردد. و هر مؤمنی که دارای این اوصاف باشد «ولی» شما خوانده می شود. در پاسخ چنین افرادی باید گفت:
به اعتبار اغلب کتابهای لغت که مورد اعتماد مکتب خلفا نیز هست، معنای حقیقی و لغوی رکوع، همان خم شدن است .بنابراین تا زمانی که قرینه لفظی و یا معنوی در ایه نباشد، نباید رکوع را به معنای مجازی آن یعنی خضوع و خشوع ترجمه کرد.
اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ. فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ.
حق همان است که از جانب خدا به تو رسیده است، پس مبادا در آن شک و تردید نمایی. حال بعد از اینکه به وحی خدا آگاهی یافتی، هر کس با تو به بحث و جدل بپرازد، به آنان بگو: بیایید ما و شما هر کدام فرزندان و زنان و عزیزان خود را فرا خوانیم سپس به مباهله برخیزیم و نفرین خدا را بر دروغگویان فرو فرستیم.
آل عمران / 60-61
مکه، بزرگترین پایگاه کافران قریش فتح شده بود، و می رفت که اسلام سرتاسر شبه جزیره عربستان، و حتی سرزمینهای اطراف آن را مطیع خود سازد. مردم سر زمین نَجْران هم که مسیحی بودند و در منطقه مرزی حجاز و یمن زندگی می کردند، ماجرای ظهور پیامبر اسلام را شنیده بودند. به موازات مکاتبات رسول اکرم با سران کشورهای بزرگ آن روز بود که ناگاه، نمایندگان پیامبر اسلام به نجران می ایند و نامه ای از سوی حضرت رسول به اسقف بزرگ کشیشان مسیحی می دهند. در قسمتی از این نامه آمده بود که:
... من شما را از بندگی بندگان خدا به بندگی خدا فرا می خوانم و نیز از شما دعوت می کنم که از فرمانبری و ولایت بندگان خدا بدر آمده، ولایت خدا را پذیرا شوید. اما اگر اسلام را نپذیرفتید، پس باید که جزیه بپردازید و اگر جزیه ندهید، با شما اعلان جنگ می کنم.
بزرگان نجران پس از مشورت، مصلحت در آن دیدند که ابتدا با حضرت رسول صلی الله علیه وآله وارد مذاکره شوند، شاید که با این روش بر او فائق ایند. از این رو به مدینه آمدند و با آن حضرت درباره درستی ادعای پیامبریش به بحث و مناظره پرداختند. مذاکرات مسیحیان با پیامبر خدا به شکست انجامید و در پایان، پیامبر به دستور خداوند، برای آنکه راه هر گونه فرار از حق و راستی را بر آنان ببندد، آنها را به یک نبرد جدید فرا خواند. نبردی که تا آن روز در اسلام سابقه نداشت.
این نبرد جدید بر اساس ایه بیان شده، مباهله نام گرفت. مسیحیان پذیرفتند و قرار گذاشتند که به پیشنهاد قرآن، مباهله کنند. امّا با خود گفتند که روز موعود به چگونگی حضور پیامبر در میدان مصاف بنگرند. اگر دیدند پیامبر با اصحاب و سپاهیان خود و همراه با شوکت و شکوه به مباهله آمد، با او به این جنگ بی سابقه برخیزند. امّا اگر دیدند با بهترین کسان خود به میدان آمد، از مباهله با او بپرهیزند.
در روز موعود - روز 24 ذی الحجه سال نهم هجرت - مسیحیان دیدند که پیامبر می اید. امّا چه پر شکوه می اید. نه آن شکوه ظاهری و پوچی که مسیحیان فکر می کردند. آنها دیدند پیامبر حسین علیه السلام را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را هم گرفته است - یعنی فرزندانمان - دخترش فاطمه زهرا علیها السلام در کنار او - یعنی زنانمان - و حضرت علی علیه السلام هم در جانب دیگر اوست - یعنی جانهایمان - و با این عظمت آسمانی و بی نظیر به مباهله می اید.
مسیحیان با دیدن این صحنه تکان دهنده، یقین کردند که اگر این پنج وجود مقدس دست به دعا بردارند و آنها را نفرین کنند، عذابی دردناک بر آنان فرود خواهد آمد.
بر اساس این ایه شریفه، حضرت علی علیه السلام نفس، یعنی جان پیامبر معرفی شده است. همچنین بر اساس روایات، همراهان پیامبر در جریان مباهله، به عنوان اهل بیت ایشان شناخته می شوند. اکنون به روایت زیر از کتاب صحیح مسلم توجه فرمایید:
لَمّا نُزِلَتْ هذِهِ الایةُ: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَْبنآئَنا وَ اَبْنائَکُمْ...» دَعا رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسُیناً فَقالَ: اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی.(23)
وقتی این ایه نازل شد، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: بار الها، اینان اهل بیت من هستند.
بکار رفتن لفظ جمع (نسائنا وانفسنا) در ایه با اینکه مصداق هر کدام یک نفر بیش نیست، و همچنین آمدن لفظ (ابنائنا) در ایه و مصداق آن که تنها دو نفرند، هیچکدام با یکدیگر منافات ندارد، چرا که اینگونه سخن گفتن حتی در زبان فارسی نیز رایج است. مثلا معلم در بیان قانون کلی می گوید: آنها که نمره بیست گرفته اند، جایزه دارند. در حالی که تنها یک نفر نمره بیست گرفته است. یا برای ادای احترام و بزرگداشت، الفاظ را بصورت جمع بکار می برند.
مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» جلد سوم صفحه 163 به نقل از دانشمندان پیرو مکتب خلفا، بیست ایه از قرآن را جمع آوری نموده که تمامی آنها با لفظ جمع بکار رفته اند، در حالیکه تنها یک نفر مورد نظر بوده است.
نکته دیگر آنکه وقتی اطاعت و پیروی از شخص پیامبر لازم و واجب باشد، مسلّماً اطاعت و پیروی از نفس و جان او یعنی علی علیه السلام نیز واجب ولازم است. و از آنجا که نفس و جان مایه حیات و دوام زندگی آدمی است، این تشبیه به ما می فهماند آن کسی که باعث دوام نبوت و حیات نبوّی است، وجود مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام می باشد.
... اِنَّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُم تَطْهیراً.
همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما اهل بیت دور نماید و شما را پاک گرداند.
احزاب / 33
حادثه ای در خانه اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است. ام سلمه می گوید: پیامبر در خانه من بود که ناگهان، حالت نزول وحی به ایشان دست داد. به من فرمود: بی درنگ برو و به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، بگو بیایند. من هم به سرعت آنها را فرا خواندم. پیامبر همگی آنان را در زیر کسای یمانی(24)جمع کرد و در آن حال ایه فوق بر ایشان نازل شد. آنگاه پیامبر فرمود:
اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهیراً.
بار الها! اینان اهل بیت منند. پس هرگونه پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و معصومشان گردان.
امّ
سلمه در ادامه می گوید: به پیامبر عرض کردم: اجازه
می فرمایید من هم نزد شما بیایم و در زیر کِسا جای
گیرم؟
پیامبر فرمود: تو در جای خودت باقی بمان، هر چند که زن خوبی هستی.
یعنی اینجا نه تنها جای تو نیست، بلکه هیچکس دیگر لیاقت چنین جایگاهی را ندارد.
پس از این ماجرا فرمانی از جانب خدا آمد که :
و أمُرْ أهلَکَ بِالصَّلوةِ وَ اُصطَبِرْ علیها.(25)
یعنی خاندان خود را به نماز امر کن و از آنان بخواه در بپاداشتن نماز شکیبایی ورزند
پیامبر تا شش ماه(26)،
هرگاه برای نماز صبح به مسجد
می رفت کنار درِ خانه علی و فاطمه علیهما السلام می
ایستاد، به آنان سلام می کرد و با صدای بلند می فرمود:
الصَّلوة یا اَهْلَ الْبَیت.
و سپس ایه تطهیر را تلاوت می فرمود.(27)
بدین ترتیب روشن می شود زنان پیامبر در زمره اهل بیت معصوم پیامبر به شمار نمی ایند زیرا که اگر به چنین بود، رسول خدا آنان را نیز به زیر کساء دعوت می نمود. و ایه تطهیر را هم در مورد آنها تلاوت می فرمود.
این مطلب نیز با این نکته تایید می شود که هر چند ایه تطهیر در میان ایات مربوط به زنان پیامبر است و تعداد زنان پیامبر هم بیش از تعداد مردان مورد نظر در ایه است، امّا ضمایر بکار رفته در ایه تطهیر جمع مذکّر هستند. و این خود گواهی روشنی بر این مدّعا است که زنان پیامبر جزء اهل بیت معصوم و مطهًر آن حضرت به شمار نمی روند.
یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لایهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.
ای رسول، آنچه را که از سوی خدا به تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر چنین نکنی رسالت خدا را انجام نداده ای. و خداوند تو را از (آسیب) مردم حفظ می نماید و مسلماً گروه کافران را هدایت نمی کند.
مائده / 67
ماه ذیحجه سال دهم هجری بود که پیامبر آخرین مراحل ایین حج ابراهیمی را به مردم آموزش داد. مراسم پایان پذیرفت، امّا هنوز یک مطلب مهم باقی مانده بود که می بایست آن را بیان نماید. رسول خدا صلی الله علیه وآله از اعلان آن بیم داشت. نگران دسیسه و توطئه از سوی گروهی از مردم بود. از این رو تا جایی که توانست اعلان آن را به تأخیر افکند.
سر انجام جبرئیل همراه با فرمانی بسیار مهم از جانب خداوند فرود آمد، و این در حالی بود که مسلمانان در راه بازگشت از مراسم حج بودند. این فرمان بیانگر آن بود که اگر پیامبر در پی آن، پیام را به مردم نرساند، در امر رسالت خویش کوتاهی کرده است و پناه بر خدا که پیامبر در رسالت کوتاهی ورزد.
چنین سخن تهدید آمیزی از سوی خدا خطاب به برگزیده ترین بنده اش خود گواهی آشکاری بر اهمیت و عظمت مطلب است امّا نگرانی و دلهره پیامبر از اعلان مطلب و پی آمدهای آن چیز کمی نبود. منافقان تحرکات تازه ای را آغاز کرده بودند و پیامبر از آنها آگاهی داشت.
از این رو خداوند در پایان فرمان برای آسودگی خاطر رسولش مژده می دهد که نگران مباش، خدایت تو را آسیب دشمنان محفوظ می دارد.
پس
دیگر درنگ جایز نبود. پیامبر فرمان توقف داد. توقفگاه
در سرزمین جُحفه و در کنار برکه ای به نام خم بود.
رسول خدا
صلی الله علیه وآله سه روز منتظر ماند تا آنها که
پیشاپیش می رفتند، باز گردند و آنها که از پس می
آمدند، خود را به توقفگاه برسانند. جماعت انبوهی از
مسلمانان متجاوز از یکصد هزار نفر جمع شدند. رسول خدا
بر فراز بلندی که از جهاز شتران ساخته شده بود، رفت و
در برابر مردم ایستاد تا آن پیام مهم را به سمع و نظر
همه برساند. این پیام به نام ایه تبلیغ مشهور شده است.
برای آنکه بدانیم این ایه گویای چه پیام مهمی است که پیامبر مأموریت ویژه یافته تا آن را صریح و روشن و بدون هیچ ترس و واهمه ای به مردم ابلاغ کند، به روایات زیر توجه می کنیم:(28)
ابو
سیعد خُدری که از اصحاب معروف رسول خداست
می گوید:
نُزِلَت هذه الایة «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ» علی رسول الله یومَ غدیر خم فی علی بن ابیطالب.
ایه مورد بحث روز غدیر خم درباره اعلان جانشینی علی بن ابیطالب بر پیامبر نازل شد.
ابن مسعود، صحابی بزرگ رسول اکرم صلی الله علیه وآله می گوید:
کُنّا نَقرأُ علی عهد رسولِ الله «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ - اَنَّ عَلیاً مَولی المُؤمِنینَ - وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ»
در زمان رسول خدا این ایه را ما اینچنین می خواندیم: «ای رسول، آنچه را که از جانب خدا بر تو نازل شده است، که علی همانا مولا و سرپرست مؤمنان است، به دیگران ابلاغ کن، اگر این کار را نکنی رسالت خدا را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می کند.»
اهمیت پیام فراتر از آنست که برخی پنداشته اند پیامبر
می خواسته تنها اعلان نماید که علی علیه السلام را
دوست بدارید! اینان «مولی» را به معنای دوست گرفته اند
نه سرپرست. این همه تشریفات آسمانی و زمینی تنها برای
اعلان محبت و دوستی علی علیه السلام در آن صحرای سوزان
و توقف طولانی سه روزه در آنجا، نزد خردمندان ناپسند و
بیهوده است، مسلماً پیامبر از چنین کاری منزه و مُبرّا
است. رسول خدا بارها پیش از این به بهانه های مختلف
امر دوستی و محبت نسبت به علی علیه السلام را سفارش
نموده بود و دیگر نیازی به چنین تشریفات و یا دلهره و
نگرانی از مردم را نداشت.
... الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دیناً ...
امروز کافران از اینکه در دین شما اختلافی ایجاد کنند نا امید شدند. پس شما از آنان بیمناک نشوید بلکه از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
مائده / 3
پس از پایان مراسم حج، هنگامی که حاجیان به خانه ها و سرزمین های خویش باز می گشتند، پیامبر برای اجرای فرمان الهی، دستور داد تا مسلمانان در سر زمین جُحفه در کنار برکه ای به نام خم توقف کنند. در آن اجتماع همگانی، حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود. پس از آنکه پیامبر این امر مهم را به انجام رساند، و ارکان دین را با استمرار بخشیدن نبوت به وسیله امامت و ولایت، محکم و استوار ساخت، ایه اکمال نازل شد. روایات زیر بیانگر این حادثه هستند:(29)
*ابو سعید خُدری می گوید:
لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً یوْمَ غَدیرِ خُمّ فَنادی لَهُ بِالْوِلایةِ، هَبَطَ جبرئیلُ عَلَیهِ بِهذِهِ الایةِ:«الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»
وقتی که حضرت رسول اکرم در روز غدیر خم، علی را به جانشینی خود برگزید و ولایت و سرپرستی او را بر مسلمانان اعلام فرمود، حضرت جبرئیل این ایه را به ارمغان آورد: «امروز دین شما را کامل کردم...»
*ابو هُرَیره نقل می کند:
لَمّا کانَ یوْم غَدیرِ خُمٍّ وَ هُوَ یوْمُ ثمانی عَشَر مِنْ ذِی الْحَجَّةِ قالَ النَّبِی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» فَأَنْزَلَ اللّهُ «الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»
وقتی روز غدیر خم - که هجدهم ذی الحجة بود - فرا رسید پیامبر فرمود: هر کس که من مولا وسرپرست اویم، علی هم مولا و سرپرست اوست. آنگاه خداوند این ایه را نازل فرمود که: امروز دین شما را کامل کردم ....
*راوی نقل می کند رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از اعلان جانشینی علی علیه السلام از مردم خواست که:
سَلِّموا عَلی عَلی بِإِمرَة المُؤمنینَ.
بر علی با عنوان امیرمؤمنان سلام دهید.
پس از آن رسول خدا بانگ تکبیر بر آورد و فرمود:
اللّهُ اَکبَرُ عَلی اِکمالِ الدین و اِتمامِ النِّعمَة و رِضَا الرَّبِ برِسالَتی وَ الولایةِ لِعلی بن ابیطالب بَعدی.(30)
الله اکبر، بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت و برخشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من.
گفتنی است که سیوطی در تفسیر خود سند این روایات را ضعیف شمرده است. اما ماجرای غدیر و حدیث مربوط به آن در میان عامّه از وثاقت واعتبار بسیار بالایی برخوردار است ودر میان شیعه هم قطعی و مسلم است که چنین حادثه ای رخ داده است. در اهمیت امر جانشینی پیامبر همین بس که خداوند، فرمان اکیدی مبنی بر ابلاغ آن به مردم صادر فرموده است. چرا که استمرار نبوت یا به تعبیر قرآن «اکمال دین و اتمام نعمت» جز با امر ولایت امکان پذیر نیست. از این رو عقل و درایت، سند روایات را تقویت می کند.
یا ایهَا الَّذینَ امَنُوآ اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَئٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الأخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ اَحْسَنُ تَاوْیلاً.
ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا اطاعت کنید و نیز از رسول و صاحبان امر(دین) خود اطاعت ورزید. پس اگر در چیزی نزاع کردید، (داوری) آن را به خدا و رسول وانهید، (البته) اگر به خدا و جهان آخرت ایمان دارید. این (کار برای شما) بهتر است و سرانجام نیکوتری دارد.
نساء /59
جابر بن عبدالله انصاری صحابی بزرگ پیامبر می گوید: وقتی این ایه بر پیامبر نازل شد، پرسیدم: ای رسول خدا، ما خدا را شناختیم و فهمیدیم رسولش کیست تا اطاعتشان کنیم، اما اولو الأمری که خداوند اطاعت آنها را با اطاعت شما قرین کرده است، چه کسانی هستند؟
جابر به درستی فهمیده بود که پرسش خود را از چه کسی
باید بپرسد. همو که با کلام خدا و آهنگ وحی آشنایی
کامل دارد و سخنی هم از سرهوی و هوس نمی گوید.
«اولوالامر» برای او
کلمه ای غریب و ناآشنا بود. چرا که مصادیق بارز و
مشخصی برای آن نمی شناخت و مهمتر از آن اینکه اطاعت
آنها، همردیف و همدوش اطاعت از رسول خدا شمرده شده بود
و هیچگونه قید و شرطی هم برای آن ذکر نگردیده بود.
پس بهترین کار را جابر انجام داد که از شخص پیامبر پرسید و از پیش خود رای و نظری نداد. نگفت باید به سلیقه خود درایه تدبّر کنم و تفسیری دلخواه از آن بیابم و مراد خدا را کشف نمایم. هر چند خداوند در جای دیگر به تدبّر در ایات خود امرکرده است،امّا روشن است که این تدبّر باید به راهنمایی و دلالت راه یافتگان و هدایتگران الهی و در پرتو کلام آنها، صورت پذیرد تا از هر گونه خطا و انحرافی مصون باشد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقام پاسخ به جابر فرمود:
ای جابر، آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند که نخستین آنها «علی بن ابیطالب» است سپس «حسن» و پس از او «حسین» صاحبان امرند. پس از آنان، «علی بن الحسین» و سپس «محمد بن علی» است که در تورات او را باقر نامیده اند، و تو به دیدار او نایل خواهی شد. آنگاه که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. پس از او «جعفر بن محمد» ملقب به صادق و سپس «موسی بن جعفر» و «علی بن موسی» هستند. آنگاه نوبت به «محمد بن علی» و پس از او به «علی بن محمد» و «حسن بن علی» خواهد رسید. سپس هم نام و هم کینه من و حجت خدا در زمین و بقیه او در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی، صاحب امر خواهد شد. او همان کسی است که خداوند متعال به وسیله او دین خود را در سراسر جهان فراگیر می کند. او غیبتی طولانی خواهد داشت و پیروان او در آن زمان با این امر امتحان می شوند، اما آنها بر اعتقاد و ایمانشان نسبت به امامت او پا بر جا و استوارند.
آنگاه جابر می پرسد: ایا پیروان او در آن زمان از وجوداو بهره می برند؟
رسول خدا در پاسخ می فرماید:
به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، سوگند می خورم که آنها از پرتو نور ولایت او بهره می برند همچنانکه از نور خورشید بهرمندند، اگر چه پشت ابرها پنهان باشد....(31)
گفتنی است که اولوالامر همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله می بایست از هر گونه خطا و اشتباهی مصون باشند. چرا که خداوند مردم را به پیروی و اطاعت از ایشان امر کرده است ،و در جایی دیگر پیروی از فرد گنهکار و خطا کار را نهی نموده است. امر به انجام چیزی و نهی از همان چیز هیچگاه با یکدیگر جمع نمی شود. بنابراین فرمان خداوند مبنی بر اطاعت از اولوالامر حاکی از عصمت آنهاست. در غیر اینصورت، اطاعت از آنها سبب گمراهی پیروان می گردد و امر هدایت مختل می شود. که البته خداوند هیچگاه مردم را به اطاعت از فردی خطا کار و غیر معصوم که در حقیقت پیروی از شیطان است. فرمان نمی دهد.
فخر رازی مفسّر بزرگ اهل سنت در تفسیر خود به همین مطلب نیز اشاره نموده است. در برخی دیگر از منابع معتبر پیروان مکتب خلفا از رسول خدا صلی الله علیه داله نقل شده است که مراد از اولوالامر در این ایه تنها امیر مؤمنان علیه السلام و امامان از فرزندان او می باشند.(32)