گفتم فراغ تاکی؟

گفتم که روی خوبت،از من چرا نهان است؟ / گفتا تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم ، جانا نشان کویت ؟ / گفتا نشان چه پرسی،آن کوی بی نشان است

گفتم مرا غم تو ، خوشتر ز شادمانی / گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است

گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم / گفتا آن که سوخت او را، کی ناله یا فغان است

گفتم فراغ تا کی؟گفتا که تا تو هستی / گفتم نفس همین است ، گفتاسخن همان است

گفتم که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما / گفتم غمم بیفزا، گفتا که رایگان است

گفتم ازم بپذیر،این نیم جان که دارم / گفتا نگاه دارش،غمخانه ی تو جان است






کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:"کارگران مشغول کاراند!احداث ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:"چند روزی مانده به اتمام ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:"مهدی فاطمه آید،تماشای ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:"عید امسال:نماز:صحن بقیع"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:"فلش راهنما،مرقد زهرای شفیع"
‏"به یقین یوسف ما آمدنی ست"